از درکشون عاجزم!

لعنتی!هرچی نوشته بودم و دردودل کردم پرید!دیگه حال ندارم دوباره بنویسم!

فقط دعا کنین این مستأجری که پیدا کرده و شب میخوام برم ببینمش خوب باشه!چون دیگه از آدمای بد و بی‌مسئولیت خسته شدم!

دیگه هم از وضعیت دیوانه‌کننده اتاقمون نوشته بودم که واقعاً‌ از درکشون عاجزم و نمیفهممشون که چرا دوست دارن به من گیر بدن!میگن مظلومی و آدم قلقلکش میاد بهت گیر بده!من نمیدونم وقتی شروع کردن دعوا کنم باهاشون یا ...معمولاً ساکتم و چیزی نمیگم تا این که عصبیم میکنن و دیگه دادم درمیاد بسه دیگه!نوشته بودم تا حد امکان سعی میکنم ساکت باشم و صدا ازم درنیاد و تا مخاطبشون واقع نشم سعی میکنم چیزی نگم!اما...اه!کاش نمیپرید نوشتم!

نظرات 1 + ارسال نظر
Ng دوشنبه 12 اردیبهشت 1390 ساعت 12:59 ق.ظ

خوش شد گودر هست من بتونم دنبال کنم تو کجا چیزی نوشتی :)

حیف شد پرید نوشته‌ها.... دلم سوخت
امیدوارم مستاجر خوبی باشه. خیلی بده مستاجر بد داشتن :(
و هم اتاقی آزار و اذیت کن هم از همه چیز بدتره. به نظر من نذار به اون درجه انفجار برسی! قبلش باشون دعوا کن که هم حد دستشون بیاد هم به خودت فشار نیاد خیلی

من بیشتر!
منم امیدوارم واقعاْ اینطور که مادرزنه تعریف میکرد باشه!امروز تنبیهش کردم دیروز گفته بودم حالا که اینطور شد فردا دیگه نمیگم بیاین بریم دستشویی و خودم تنها میرم.امروز زودتر از همیشه دلش میخواست بره.همیشه من اغلام میکردم و اونا دنبالم میومدن.امروز هرچی گفت:بیا بریم.گفتم:خودت تنها برو!دیروز که گفتم نمیام!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد