مستأصل شدم!

عاشق آهنگ آن‌د‌فلوره جنیفر شدم!یه‌قسمتش شبیه آهنگ لامباداس!اونجایی که اسم شهرا رو میگه خیلی تند میگه و من هرچی سعی میکنم هی جا میمونم!عجب روزی بود امروز!دیدین یه‌سری دارن راجع به یکی حرف میزنن و دعوا سر اونه بعد یهو یه‌بدبخت دیگه اون وسط گیر میفته؟!امروز برای من پیش اومد!یعنی دعوا سر یکی دیگه بود و یکی از همکارای مرد پررو که کارش گیر دادن به خانوماست منو با اون آدمی که همه از دستش ذلن مقایسه کردو من واقعاً دیگه قاطی کردم!چون بار اولش نبود این کارو میکرد و من قبلنم بهش هشدار داده بودم!امروز دیگه رسماً عصبانی شدم!و وقتی کارو داشتم میدادم به رئیسم گفتم:مسخره!اون تعجب کردو گفت:چی شده؟!گفتم:آقای ... هرچی از دهنش درمیاد میگه!ظاهراً وقتی اون رفته اتاق به گوشش رسوندن.به گوشیم زنگ زدو من قطع کردم.بعدم اس‌مس زد که خانم‌مهندس معذرت میخوام و اگر باز تکرار شد گردنم رو بزن ببخشید!!بعد که اتاق خالی شد یکی از همکارا بهم گفت که تقصیر خودته!انقد تهاجمی برخورد نکن!اون آدم مشکل داره.نباید اینجوری کنی.چنددقیقه‌ای حرف زد.میگفت:سرت به کار خودت باشه.تو اتاق باید چارچوب مشخص شه که دلیلی نداره هروقت آدم چیزی میخواد بخوره بلند شه و به همه تعارف کنه یا تو کارای دیگران دخالت!گفتم:تو دیدی از من صدا دربیاد؟گفت:نه!تو بحثا قاطی نشو!گفتم:دیدی من قاطی شم؟تا حد ممکن این کارو نمیکنم!میگفت:میدونم بازم کمش کن!دیروز هم تو مقصر نبودی.اما هر از گاهی که بهت تعارف میکنن یه‌لقمه بگیر قال قضیه رو بکن!گفتم:من از اول گفتم که دوست ندارم قاطی بشم و اون گوشه طبق برنامه هر روزم هروقت بخوام میوه میخورم هروقت بخوام غذا میخورم!گفت:میدونم.بهشون گفتی؟گفتم:چندبار!از دیروز فکر کردم شاید اگر اونروز که میخواستن اتاقمون رو بگیرن حرف نمیزدم و از اون اتاق میرفتم تا انقد اذیت نمیشدم!گفتم:ببین اینا 3نفری بودن تو اتاق با هم صبحونه و ناهار میخوردن.من نمیتونم من باید سرم به کار خودم باشه.اون گوشه نشستم و با کسی کار ندارم بهم گیر میدن!تا بیام خونه به حرفاش فکر کردم.گفتم:من سکوت میکنم یهو دیگه میبینم زیادی دارن پاشونو از گلیمشون بیرون میکنن برای همین بهشون تذکر میدم!حالا اون میگه تهاجمی برخورد میکنم!یادم فرت بگم داشتم میومدم رئیسم دم در اتاقمون بود باهاش خدافظی کردم خندیدو گفت:فلانی باهات کار داره!گفتم:من با اون کاری ندارم و از دفتر زدم بیرون!

ماجراهای اجاره‌خونه

تعریف کردم دیشب چی شد یا نه؟!یادم نمیاد!دیشب رفتیم نشد.چرا؟زنو برادرشوهرو مادرشوهر و بعدم شوهره اومدن.طبق حرفاشون میگفتن که 4-3ساله عقدن.پسره سرباز بودو عصرا کار میکرد.زنه هم خونه‌دار بود.سنشونم کم بود خب دیگه!بعد وقتی پرسیدم مگه زنوشوهر نیستن که شما میگین عروسی کننو برن سر خونشون؟مادره گفت:چرا!اما پول نداریم عروسی بگیریم.شاید نگیریم!20تومن دادم به پسرم با 10تومن کار کنه و 300 اجاره بده.6تومن بده رهن و 4تومن هم وسیله خونه بگیرن!بعد میخواستن با قیمت پارسال بگیرن اما بابا گفت خب سختتونه مجبور نیستین!بعد پسره میگفت یه‌خونه دیدم فلان‌جا این قیمت(قیمت قبلیه ما)طبقه 4 بود.به بابا گفتم:مطمئن باش آسانسور نداشته و اینجا به خونه مادرش نزدیکه اگه نه خب میرفت اونجا!خوب شد نشد.باز دیشب یکی دیگه رفت خونه رو دید و امروز 4:30 قرار داشتیم که حرف زدیم اما باز مادرزنه انقد خواهش کرد بابا 500 تخفیف داد!من راضی نبودم خب من تخفیفم رو داده بودم!میدونی چیه به این نتیجه رسیدم از این به بعد قیمت بالا میگم به بنگاه و آخر قیمتمم هم نمیگم بعد که رفتیم سر معامله تخفیف میدم تا حدی که خودم میخوام!قراردادو نوشت اما پول نداد چک داد فردا قراره با صاحبخونش صحبت کنه ببینه کی بهش پول میده.منم دیگه به مستأجرم زنگ نخواهم زد.جالب اینجاست دیشب پسره میگفت بابا و عموم اینجا رو میخوان!بابا هم نه گذاشت نه برداشت گفت:خب چرا به ما نگفتی؟به بنگاه گفتی!باید به ما میگفتی!من هی میخواستم به بابا اشاره کنم که من راضی نیستم.بابا هم به من نیگا نمیکرد.گفتم:باشه حالا بریم بنگاه اونا منتظرن!گفت:نه باید الان تکلیفو روشن کنیم اگه اون نشد.آخرش در یه‌لحظه ابرومو دادم بالا که نه!بعد بهش توضیح دادم که نمیخوام به اینا دوباره اجاره بدم اونم 2تا مرد!!!خلاصه امروزم چون بابا 500تومن کم کرد منم به این شرط قبول کردم که بدهی بابا رو بدم و دیگه همه اجاره مال خودم بشه!قبول نمیکرد.گفتم:چطور از سهم من میزنی از سهم خودت نه؟!آخرش دید داره ضایع میشه قبول کرد!!انقد تو بنگاه سیگار کشیدن خفه شدم.به بوی سیگار شدید حساسم و کسی جلوم کشیده باشه و رفته باشه من حسش میکنم!گاهی کسی که جلوم داره میره رو میبینم گاهی بو رو حس میکنم طرف رو نمیبینم به حسم شک میکنم اما بعد میبینم یه‌گوشه‌ای هست و من ندیدمش!!الان تو دماغم بوش هست!آخه این سیگار چیه؟جز ضرر چیزیم داره؟!پدر ریه رو درمیاره.اونی که نمیکشه بیشتر صدمه میبینه!همکارای قبلیم میخوان بیان دیدنم بهشون گفتم اتاقمون صندلی برای مهمون نداره!گفت:هروقت داشتید بگو بیایم.اما گفتم جا نداریم صندلی اضافی بذاریم.حالا فکر کردم هفته‌دیگه یکی نیست بگم بیان.مادرزنه انقده از دامادش تعریف میکرد بیا و ببین.میگفت:دخترم کلی خواستگار داشته و بالاخره دادیم به این.از صبح هرچی زنگ زدم به مستأجره جواب نداد!اس‌مس زدم که بهم زنگ بزن تا بالاخره 1 و خرده‌ای موفق شدم.گفت:ببخشید!گوشیم خونه جا مونده بود!کی باورش میشه یه‌پسر گوشیش رو جا گذاشته باشه؟!پسرا گوشیشون مثل ناموس میمونه!معمولاً هم 2تا خط دارن!پسرخاله من تو دستشویی هم گوشی میبره با خودش!!!حالا فرضاً هم جا مونده اومدی خونه زنگ میزدی!دیشب میگفت:تلفن وصله!امروز گفت:نه!من گفتم بوق داره!بوق داره یعنی چی؟یعنی میشه صحبت کرد دیگه!منظورش این بوده که تلفن که میزنه بوق میزنه!گفت:بوق داره!بعدم گفت:90 تومن برده داده پول تلفن!قرار بود امروز ببینه چرا هم از ما پول گرفتن هم اون!نمیفهمم!رفته برق رو تسویه کنه.7تومن داده!درحالی که آخرین قبضش رو که من برداشتم 10تومن بود!من موندم یا من گیجم یا شرکتای تل.فنو بر..ق!از دیشب هرچی با بابا فکر کردم به نتیجه نرسیدم که کی راست میگه و جریان چیه؟!حالا به من ربطی نداره خودش بره گندایی که زده رو جبران کنه!پولش دست منه و باید تسویه کنه همه‌چی رو!خل شدم به خدا بس که فکر کردم از دیروز!بعدم تلفناشون یه‌طرفس مگه که همیشه من باید زنگ بزنم؟!اونجا نوشتن همه کار تلفن با حضور مالکو کارته‌ملی انجام میشه این چطور رفته گفته خط رو یه‌طرفه کنن؟!دروغ نمیگه به من؟!منم که 2تا شاخ دارم هرچی میگه باید باور کنم حتمنی!شارژم قرار بود دیشب تسویه کنه!خدا بخیر بگذرونه!شرش کم شه که دیوونم کرد!قیافش رو نیگا کنی حالت بهم میخوره بعد دیروز یه‌شاسی بلند سوار بود!امروزیم میگفت:اون باباش استاده دانشگاهه؟!باورش نمیشدو سرشو تکون میداد!

از درکشون عاجزم!

لعنتی!هرچی نوشته بودم و دردودل کردم پرید!دیگه حال ندارم دوباره بنویسم!

فقط دعا کنین این مستأجری که پیدا کرده و شب میخوام برم ببینمش خوب باشه!چون دیگه از آدمای بد و بی‌مسئولیت خسته شدم!

دیگه هم از وضعیت دیوانه‌کننده اتاقمون نوشته بودم که واقعاً‌ از درکشون عاجزم و نمیفهممشون که چرا دوست دارن به من گیر بدن!میگن مظلومی و آدم قلقلکش میاد بهت گیر بده!من نمیدونم وقتی شروع کردن دعوا کنم باهاشون یا ...معمولاً ساکتم و چیزی نمیگم تا این که عصبیم میکنن و دیگه دادم درمیاد بسه دیگه!نوشته بودم تا حد امکان سعی میکنم ساکت باشم و صدا ازم درنیاد و تا مخاطبشون واقع نشم سعی میکنم چیزی نگم!اما...اه!کاش نمیپرید نوشتم!